امشب . . .
سر بر سجده میگذارم
زیرِ لب نامَت را زمزمه میکنم
نالهی العفو سر میدهم و بغضهای فرو خورده ام را آزاد میکنم .
دلگیرم از خودم و دنیایی که بی تو برای خودم ساختهام . دلگیرم از خودم و نفسِ ضعیفم که هرگاه کفهی ترازویش پر از محبتِ نگاهَت شد با آهِ حرامی خرابش کرد . .
حالا منم و یک دنیا شرمندگی که با شوقِ بخشندگیِ تو به سجاده ام پناه آوردهام .
آمدهام تا تو قدرِ من را معین کنی !