خاطره ای از شهید عباس دولّو عباس دولو کوچکترین فرزند خانواده بود. او در سنین کودکی دچار مریضی از ناحیه سر شده بود. مادر برای درمان این درد در ضمن مراجعه به دکتر و مداوای او فرزند را نذر آقا امام رضا علیه السلام کرد و فرمود: مولا جان اگر فرزند من شفا بگیرد او را سه سال متوالی به پابوس شما می آورم . عباس که در آن زمان پنج سال داشت به لطف آقا امام رضاعلیه السلام سلامتی کامل را به دست آورد و مادر هم به عهد خود وفا نموده و او را به زیارت برد.در بین راه که به زیارت می رفتند عباس صدا زد مادر من با امام رضا علیه السلام عهد کردم پانصد تومان در حرم بیاندازم . مادر که او را طفلی می دانست گفت من موجودی ام کم است و همان عهد خودم را وفا می کنم و به حرکت ادامه دادند . در بین راه به قدرت خداوند حالش منقلب شده و از هوش می رود. در داخل اتوبوس همه ناراحت و نگران که در این بیابان با نبودن درمانگاه چه کنند . مادر که از سادات و فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها است با همان حال پریشان و چشمهای پر از اشک از آقا امام رضا علیه السلام خواهش می کند که فرزندش رابه او برگرداند و همان عهد کودکش را انجام دهد. فرزند وقتی که بهوش می آید می گوید مادر من سه مشتی شده ام و دیگر مریض نمی شوم. این واقعه می گذرد تا زمانی که جنگ ایران و عراق شروع شد. او دانش آموز بود، اما مشتاق رفتن به جبهه های جنگ ولی به خاطر کم بودن سن موفق نمی شد. او در همان سن کم و با وجود نرسیدن به سن تکلیف نماز اول وقت را در مسجد فراموش نمی کرد و مکبر نماز در مسجد بود و در دعاهای توسل و عاشورا مداحی می کرد و از لحاط اخلاقی فردی خوشرو و موفق بود. در تابستان سال ۱۳۶۲ به پادگان امام حسین علیه السلام رفته و دوره آموزشی را دید تا عازم جبهه شود، اما با نارضایتی مادر مواجه شد و از طرفی هم چون سن او کم بود به او اجازه رفتن به جبهه را نمی دادند، اما او در شناسنامه خود دست برده و سال ۱۳۴۸ را به سال ۱۳۴۵ تغییر داد و برای اینکه رضایت مادر را هم کسب کند سه روز روزه نذر کند تا مادر راضی شود .روز اول و دوم را روزه گرفت که مادر اجازه رفتن به جبهه را به فرزندش داد، اما به شرطی که او را با برادرش علی اکبر برود بدین صورت این دو برادر با هم عازم جبهه های جنگ شدند و اما وقتی که به منطقه رسیدند برادر کوچکتر به خاطر این که آزاد باشد و برادر بزرگتر او را از رفتن به خط مقدم منع نکند فوراً به گردان دیگر رفته و در آنجا خود را در قسمت خنثی کنندگان مین معرفی کرد. این بسیجی نوجوان در عملیات خیبر مفقود شد و پیکر پاک و مطهرش را بعد از یازده سال به وطن باز گرداندند ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅ @antii_shayaet