🏴سرگرم کار بودم که صدای شرشر آب از زیرزمین به گوش رسید. دوان دوان پایین رفتم. لوله ی آب شوفاژ ترکیده بود و آب با فشار زیاد از لوله بیرون می زد. با دستپاچگی دست روی محل ترکیدگی گذاشتم. ولی بی فایده! 🏴فشار آب آنقدر زیاد بود که دستم را به هوا می پراند. زیرزمین را آب گرفته بود. مستأصل به هر طرف نگاه می کردم. در اوج بی کسی و استیصال نام او را به زبان آوردم. 🏴- غلامحسین! به دادم برس! الآن خونه رو آب ور میداره. هنوز حرفم به آخر نرسیده بود که آب خود به خود قطع شد. باز هم مثل همیشه حضور او را احساس می کردم. "شهید غلامحسین برومندعلی پور" ✍راوی:همسر شهید @Sedaye_Enghelab