🌷جوانی دل پاک و تودل برو که لهجه خراسانی داشت. به قول بچه ها پایه خدمتی محسوب می شد و فقط بیست و پنج روز به پایان خدمتش مانده بود .
🌷 ششم اردیبهشت 96 که مثل هر روز به یکی از محل های همیشگی کمین رسیدیم همه چیز به هم ریخت . لحظه ای که ماشین توقف کرد با رگبار تیراندازی گروهک «جیش العدل» مواجه شدیم . کمین لو رفته بود و فرصتی برای موضع گرفتن و دفاع پیدا نکردیم . با چشمان خودم دیدم دوستانم تک به تک مثل گل پر پر شدند و روی ماسه های داغ کویر لم یزرع جان دادند . بغضی عجیب راه گلویم را گرفته بود و داشت خفه ام می کرد . هیچ کاری نمی توانستم انجام بدهم . دقایقی بعد سکوتی مرگبار بر منطقه سایه افکند . تروریست ها با صورت های پوشیده از پشت تپه ماهورها بیرون آمدند و حلقه محاصره را تنگ تر کردند . به چند متری ما که رسیدند یک نفرشان داد زد : - هر کی زنده س پاشه سرپا ... بعضی از پیکرهای غرق در خون هنوز تکان می خوردند اما در آن جمع فقط من زنده بودم و صادق که پایش تیر خورده بود . هر دو ایستادیم و آنها دستگیرمان کردند . تصمیم داشتند ما را با خودشان به پاکستان ببرند . نمی دانم چطور شد که صادق مقاومت کرد . می خواستم به او بگویم : « با این ها بحث نکن ... بویی از انسانیت نبرده اند » اما دیگر دیر شده بود . یکی شان چند قدم عقب تر رفت و اسلحه اش را روی رگبار گذاشت و صادق را به گلوله بست ..
✍راوی هم رزم شهید
"
شهید صادق خدادادی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab