🌷 داخل پایش ترکش یادگاری از زمان هشت سال دفاع مقدس داشت. درد دیسک کمر هم به جای خودش. کاسه‌ی سرش هم شکسته بود و این باعث سر دردش می‌شد. دکترها برای درمانش کاری نمی‌توانستند بکنند جز دادن قرص اعصاب.اومی‌گفت: «قرص اعصاب بخورم باید کلا خواب باشم؛ نمی‌شود که! شما پدر می‌خواهید!» برا همین قرص‌ها را نمی‌خورد و درد را تحمل می‌کرد. 🌷پای چپش کلا بی‌حس بود. خیلی درد می‌کشید ولی هیچ‌وقت شکایت نکرد.نمی‌گذاشت کسی بفهمد که چه دردی دارد با اینهمه، همیشه شوخ طبعی‌اش سرجایش بود. 🌷قضیه سوریه که پیش آمد تصمیم گرفت برود. به او اجازه رفتن نمی‌دادند. خیلی اصرار داشت. کلی تلاش کرد. به همه می‌گفت برایم دعا کنید تا بشود بروم.بالاخره رفت و در بیمارستان حلب مشغول به‌کار شد تا روزی دومین شهید پزشک جامعه‌ی بسیجی شود. ✍راوی دختر شهید "شهید مدافع حرم حمید قنادپور" ╭🌷 ╰┈➤ @Sedaye_Enghelab