ما بِدان قامت و بالا، نگرانیم هنوز و ز غمت خون دل از دیده روانیم هنوز جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم، بَر آنیم هنوز به امید تو شب خویش برآریم به روز آن جفا دیده که بودیم، همانیم هنوز