☑️ «لحظه لحظه با علیه السلام» ____________ ▪️بخش هفتم مجلس ابن زیاد  پسر زیاد مجلس بزمی تشكیل داد و اهل بیت را در آن محفل حاضر نمود، نگاهی به امام سجاد علی بن الحسین - علیه السلام - كرد و گفت:  كی هستی؟ فرمود: علی بن الحسین! گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نكشت؟ امام - علیه السلام - ساكت ماند. آن ملعون گفت: چرا پاسخ نمی‌دهی؟ امام - علیه السلام - فرمود: برادری داشتم كه او را علی می‌گفتند شما او را كشتید و روز رستاخیز از شما بازخواست خواهد شد. گفت: نه خدا او را كشت! امام - علیه السلام - در پاسخ این آیات را قرائت نمود:  «اَلله یُتَو فَّی اْلاَ نفسُ حِینُ مُوتِها، وُ ما كانُ لِنَفْسٍ اِلاّ اَنً تَموتَ بِاذْنُ الله كِتاباً مؤجُّلاً» .[6] خدا جانها را به هنگام مرگشان می‌میراند، هیچ كس جز با اجازت خدا نمی‌میرد.  پسر زیاد گفت: تو هم از آنان هستی، بنگرید كه بالغ شده است؟  مروان‌بن معاذ احمری گفت: آری او را بكش.  امام - علیه السلام - در این وقت پرسید پس این زنان را چه كسی سرپرستی می‌كند. حضرت زینب علیه‌السلام خود را بدو آویخت و گفت: پسر زیاد خونی كه از ما ریختی برای تو بس است. از خون ما سیر نشدی؟ و به گردن علی آویخت و گفت: پسر زیاد تو را به خدا سوگند می‌دهم اگر او را بكشی مرا نیز بكش. امام علیه‌السلام فرمود: عمه خاموش باش تا من با او سخن بگویم سپس فرمود: پسر زیاد مرا از كشتن می‌ترسانی نمی‌دانی كه كشته شدن شعار ما و شعادت كرامت ماست؟  پسر زیاد گفت: او را بگذارید همراه زنان خود باشد. منبع: سایت آیه‌های انتظار __ @SerajalHoda