سراج الهدے
گوشه ی چشمی به سوی گوشه نشین كن زآن كه جز این گوشه كس پناه ندارد گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم خو
سینه ی تنگم مجال آه ندارد جان به هوای لب است و راه ندارد گوشه ی چشمی به سوی گوشه نشین كن زآن كه جز این گوشه كس پناه ندارد گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده ی سیاه ندارد؟ ازگنه من مگو كه زاده ی آدم ناخلف ستی اگر گناه ندارد هركه گدایی زآستان توآموخت دولتی اندوخت كه شاه ندارد گنج تجلی زكنج خلوت دل جو نیك نظر كن كه اشتباه ندارد پیر خرد گر به خلوت تو برد پی جز كه درآن خانه ،خانقاه ندارد مهر تو در هر دلی كه كرد تجلی یافت فروغی كه كه مهر وماه ندارد مهر گیاهست حاصل دل عشاق آب وگل ما جز این گیاه ندارد مفتقر از سرّ عشق دم نتوان زد سَر برود زآن كه سِر نگاه ندارد آیت الله غروی اصفهانی ره @golshaneraaz