و عجیب داغ شهادت شهید مهدی زین الدین بر دل من هم نشست ...
با اینکه بار ها سر مزارشان رفتم ولی راستش الان عجیب دلم برایشان تنگ شده ((((:💔
و دلم زار زدن کنار مزارشون رو می خواد .
یادمه اون اوایل که تازه خودمو پیدا کرده بودم ، حدودا ۵ سال پیش ، رفتیم موزه شهید زین الدین و اتاق شخصی شهید رو دیدیم . جلسه بود اون موقع و مسئولمون اجازه دادن که بریم تو اتاق 💔
من نماز مغربمو تو سجاده شهید زین الدین خوندم 💔
بعدش از رو چوب لباسی شهید اورکوتشون رو پوشیدم و واقعا حالم حال عادی نبود .
وقتی از اون جا دور می شدم واقعا حس می کردم که قلبمو جا گذاشتم (:
و الان سه چهار سال میشه که موزه نرفتم 💔
چه قدر آدم فراموش کاری شدم ...
چه قدر دور شدم ...
خدایا چه جوری شکر زنده شدن این دلتنگی رو بکنم ؟ (:💔