💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 💫شهید گمنام 💫قسمت 4⃣1⃣ 💫شهید علیرضا کریمی 🌹✨قبل از آخرین اعزام به عکاسی رفت. عکس گرفت و آورد. گفت: این برای سر مزار من است! آخرین کارها انجام شد. فروردین 62 نیروها به سمت فکه اعزام شدند. در حین عبور، تیربارهای دشمن آتش وسیعی را ایجاد کردند. راه عبور باز شده بود.کمی جلوتر رفتیم. یکدفعه دیدم علیرضا غرق در خون روی زمین افتاده.گلوله های تیربار با پاهای او اصابت کرده بود. 🌹✨هرکاری که کردم راضی نشد او را به عقب ببرم، همانجا او را گذاشتم، فقط زخم های او را بستم. 🌹✨قرارگاه تصرف شد اما به دلیل عدم الحاق گردانها، مجبور به عقب نشینی شدیم. تانکهای عراقی از همان مسیر در حال پیشروی بودند. ناگهان علیرضا را دیدم. ستون تانک های دشمن از کنار او عبور می کردند. یکدفعه یکی از تانکها مستقیم به سمت بدن او رفت. و لحظاتی بعد... 🌹✨سالها پیکر علیرضا در سرزمین نورانی فکه بر خاکها مانده بود. تلاش گروه های تفحص هم بی نتیجه مانده بود. علیرضا خودش می خواست گمنام بماند. 🌹✨اما نه برای همیشه! گفته بود بر می گردم! در آخرین مرتبه که به اصفهان آمده بود به مادرش گفت: ما مسافر کربلائیم، راه کربلا که باز شد برمی گردم! 🌹✨آمدم خانه، مادرم خیلی هیجان زده بود. با رنگ پریده گفت: علیرضا برگشته! پسرم بعد از شانزده سال برگشته. کمی مادر را نگاه کردم. گفتم: آخه مادر چرا نمی خوای قبول کنی، پسرت شهید شده، جنازه اش هم توی فکه مانده. 🌹✨گفت: به خدا چند دقیقه پیش آمد، دست من را بوسید و گفت: خسته ام. بعد رفت توی اتاق و خوابید. 🌹✨ظهر همان روز اخبار اعلام کرد: فردا بعد از نماز جمعه 3000 شهید از تهران تشییع خواهند شد. خبر بعدی این بود که اولین کاروان زائران ایرانی امروز به طور رسمی وارد کربلا شد! 🌹✨یکباره رنگم پرید.حالا علت حضور علیرضا و صحبت های مادر را فهمیده بودم. علی گفته بود: من برمی گردم. اما زمانی که راه کربلا باز شد! 🌹✨حالا هم که راه کربلا به طور رسمی باز شده!! با بنیاد شهید تماس گرفتیم. کاملا صحیح بود. علیرضا کریمی از اصفهان یکی از شهدا بود. 🌹✨یکی از بچه های تفحص آمده بود خانه ما می گفت: این شهید به خواب علیرضا غلامی مسئول گروه آمده بود. گفته بود وقت آن رسیده که من برگردم!! بعد هم محل حضور خودش را گفته بود! 📚برشی از کتاب شهید گمنام 📖انتشارات شهید ابراهیم هادی شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh