🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ ‍ ‍ 🕊🕊🕊🕊🕊 🕊 💢 راز دو شهید گمنامی که در کنار هم دفن شده بودند. 🔸روز تڪریم مادران شهدا، رئیس بنیاد
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 💫شهید گمنام 💫قسمت 8⃣1⃣ 💫شهید حمید(حسین) عرب نژاد 🌹✨ابراهیم یزدی زاده ساکن روستای کاظم آباد کرمان بود در کنار شغلش، مداحی هم می کرد. مدتی بود که از بیماری خاصی رنج می برد. شب 23ماه رمضان سال 1385 بود. خودش می گفت: تلویزیون مراسم تشییع و تدفین شهدای گمنام در مسحد فائق تهران را نشان می داد. 🌹✨همان شب در خواب دیدم که در مراسم تشییع همان پنج شهید شرکت دارم. شخصی به من گفت: شهید سوم را شما باید دفن کنی! تعجب کردم. از بین این همه جمعیت چرا من! 🌹✨پیکر شهید را برداشتم و داخل قبر رفتم. ناگهان دیدم مانند یک سالن، بسیار بزرگ و زیباست. در کنار سالن هم یک تخت قرار دارد. شهید را روی تخت قرار دادم. ناگهان شهید برخاست و نشست. کمی ترسیدم و عقب رفتم. اما یکدفعه به یادم افتاد که: شهیدان زنده اند. 🌹✨کمی با هم صحبت و درد و دل کردیم. شهید به من گفت: روضه قتلگاه امام حسین علیه السلام را بخوان. من هم شروع به خواندن کردم. شهید هم با من سینه می زد. آن شهید گفت: من خواهشی از شما دارم. 🌹✨من اهل روستای خانوک در مجاورت روستای شما هستم. به آنجا برو. به پدر و مادر من خبر بده که دیروز در تهران در قبر سوم دفن شدم. نام من حسین عرب نژاد است. در ادامه گفت: بیماری شما هم شفا خواهد یافت. شما را هم در قیامت شفاعت خواهم کرد! 🌹✨صبح با همسرم رفتیم روستای خانوک. دایی شهید را پیدا کردیم. مشغول صحبت بودیم که پدر شهید هم آمد، ایشان با تعجب گوش می کرد، مرا به خانه شان دعوت کرد. بعد پرسید شما چهره پسر مرا در خواب دیدی؟ گفتم بله. 🌹✨رفت پنج تا قطعه عکس آورد و سوال کرد: کدام اینها پسر من هست. گفتم اینها هیچکدام نیستند. رفت یه عکس دیگه آورد، بلافاصله گفتم خودش هست همونی در خواب دیدم. 🌹✨پرونده شهید بررسی شد محل شهادت دقیقا همان محل کشف پیکر بود. سن این شهید گمنام هم با شهید عرب نژاد می خورد. مدتی بعد برای زیارت شهید به تهران و مسجد فائق آمدم. نمی دانستم شهید سوم از چپ یا راست. با تعجب دیدم پنج شهید دفن شدن. از چپ یا راست فرقی نمی کرد. شهید سوم شهید وسطی بود. 📚برشی از کتاب شهید گمنام 📖 انتشارات شهید ابراهیم هادی شادی روح شهدا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh