9⃣2⃣1⃣ 🌷 ❤️🕊 ✍ به روایت خواهر شهید 🔻 (3/3) 🔹سعید رو می برن بیمارستان یه روز نگهش داشتن، ولی دکتر گفته فایده نداره، فشنگی که به سرش خورده رفته داخل مغزش،فشنگش دو زمانه بوده از اینا که وقتی اصابت می کنه باز میشه😭 🔸زنگ زدن به منزل و گفتن به مامان و بابات بگین بیان، سعید به پاش تیر خورده توی بیمارستان بهانه میگیره 🔹سعید آدمی نبود بهانه بگیره،حتی ناراحتی های بزرگشو به ما نمی گفت. مامانم فهمید، ولی بازم خودشو دلداری میداد. 🔸خانمش رو هم برداشتن و رفتن. مامانم گفت رفتیم کرمان دو تا ماشین اومد استقبالمون، شَکم به یقین تبدیل شد. 🔹سعید کهنوجِ کرمان سرکار بود. نظامی ها پنج سال باید مناطق سخت خدمت کنن، سعید دیگه چیزی از این خدمتش نمونده بود که ...😭 شادی روح این شهید بزرگوار 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh