🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :2⃣1⃣
گمنام گمنام🕊
🍃يادم نمی آيد حرفی راجع به خودمان زده باشيم يا سرمان را بالا آورده باشيم تا هم ديگر را نگاه كنيم . سر مزار آيت الله مدنی گفت " من خيلی به ايشان مديونم .
خرم آباد كه بوديم خيلی از ايشان چيز ياد گرفتم . " خانواده شان در مخالفت با رژيم شاه سابقه ای داشت و دو سه بار هم به اين شهر و آن شهر تبعيد شده بودند .
🍃آن شب يك مهمانی كوچك خانوادگی برای آشنايی دو فاميل بود . برای من آن روزها بهترين روزهای زندگيم بود . فردای همان روز كه عقد كرديم او رفت جبهه . دو ماه و نيم عقد كرده در خانه ی پدرم ماندم .در اين مدت آقا مهدی بعضی وقتها زنگ ميزد و ميگفت مثلاً " من ساعت نُه جلسه دارم . می آيم قم . بعد از ظهر هم يك سر به شما ميزنم .
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh