. . . حسین_حلمااجان حلمایی چشمامو نیمه باز کردم حسین و که داشت صدام میکرد نگاه کردم _هوم حسین_😂از خواب. بیدار میشی کلا تعطیلاتیا هوم چیه بی ادب حلما_خب هان 😒از خواب بیدارم کردی ببینی تعطیلاتم یا نه 😕😕 حسین_بچه پرو کم نیاریا یه پنج مین دیگه میرسیم گفتم بیدارت کنم😊 حلما_عهههه واییی الان اونجایم ینی حسین_منظورت از اونجا اگه کربلاست اره😂😍 حلما_اوهوم😍 الان یعنی از اتوبوس پیاده شیم حرم معلومه؟ حسین_نه یکم پیاده روی کنیم مشخص میشه حرم امام حسین هتلمون هم سمت حرم حضرت عباسه حلما_وای چه خوب😭😭 اتوبوس ایستاد همه مشغول پیاده. شدن بودن مادرجون_بهتری حلما جان؟ حلما_اره مامانی حالم خوبه فقط بیخواب شده بودم😊 همه از اتوبوس پیاده شدیم اقایون داشتن چمدونارو میذاشتن تو گاری برگشتم سمت صدای محمد حسین که بغل فاطمہ داشت گریه میکرد حلما_چی میگه این پسرمون فاطمہ_نمیدونم فکر کنم ماشین کلافش کرده 😣 _خانوم محمدحسینو بده به من خسته شدی شما فاطمہ_اره بگیرش دستت درد نکنه آقایی☺️😍 . . این دوتا خیلی خووبن 😍 آقا علیرضا خیلی هوای فاطمہ رو داره قشنگ عشق و میشه بینشون حس کرد هر وقت اقا علیرضا رو میبینم نمیدونم چرا یاد علی میوفتم😐 اونم انقدر خوبه خوش بحال زنش🙄😑 . ✨ ✨ ✨ ✨ ✨ ✨ ✨ ✨ ✨