#هوالعشــق
#معجزه_زندگی_من
#نویــسنده_رز_ســرڂ
#قسمت_هشتاد
.
.
.
.
همونطور که من گفته بودم نظر زینب مثبت بود😝
قراره آخره هفته بریم خواستگاری
دایی ایناهم اومدنشون یه مدت عقب افتاده نمیدونم چرا ☹️
کلی ذوق اومدن همبازیمو کردم
حالا نمیان🙁
.
.
.
دورا دور از حال حسن و هدیه و مامانشم باخبرم
خداروشکر حالشون خوبه
زندگیشون بهتر از قبله
حتما
باید یه روز برم بهشون سربزنم
.
.
.
امروزم مثل روزای گذشته برنامه خاصی برای بیرون رفتن ندارم
این روزا سعی میکنم بیشتر وقتمو تو خونه بگذرونم
برای خودم باشم
بيشتر وقتمو برای کتاب خوندن میزارم
کتابای مذهبی یه سریاشو حسین بهم داده
چندتاشم خودم خریدم
باخوندن این کتابا هر روز از انتخاب راهم خوش حال تر میشم
و افسوس برای گذشته از دست رفتم
.
.
بابا و حسین رفتن سرکار
مامانم رفته جلسه
و من تنهای تنهاااااا😄
یه چرخی تو آشپزخونه زدم بیینم چی برای خوردن پیدا میشه
زیر کتری رو روشن کردم اب جوش اومد
یه شکلات داغ برای خودم درست کردم😋😋😋با کیک شکلاتی😅
گوشیمو برداشتم ببینم چه خبره
قبلا خیلی اینترنت میخریدم و همش آنلاین بودم
😂😂
الان خیلی بهتر شدم
تلگراممو باز کردم
اووووه چقدر چت
تو گروه دوستام کلی پیام اومده بوود
یه سری هم پیامای کانالایی که عضوشون بودم
فاطمه هم بهم پیام داده 😍
یکم با فاطمه چت کردم
چقدر دلتنگش شدم
وای فسقلیه نازش
.
.
چند تا پیامم تو گروه برای بچه ها گذاشتم😄😄😄 حسابی ازم شاکین که نیستم هییی دوست دارم همراهیشون کنم آ ولی بحثاشون دیگه جذبم نمیکنه که هیچ کلافمم میکنه😐
بخاطر همین صحبتی پیدا نمیکنم
بزنم باهاشون
.
.
فقط با سپیده اونم درحد حالو احوال
انگار اونم متوجه شده نباید درباره موضوعات دیگه بامن صبحت کنه
وعلایقم تغییر کرده
فقط حال همه میپرسیم😄😄
.
.