4⃣3⃣2⃣ 🌷 ✍ به روایتی از هم رزم شهید : 🔹فروردین 66 با محمد برگشتیم منطقه، مراسم صبحگاه بچه ها بود.محمد فرصت رو غنیمت شمرد و رفت برای سخنرانی🎙 🔸می گفت : برادرا ! همینطور که ما برای عملیات احتیاج به تهیه تدارکات و بردن آذوقه و مهمات داریم، همینطور هم احتیاج به تدارکات معنوی داریم☝️ 🔹این توسل ها، این نماز شب ها و این ذکر ها ... این ها آذوقه ی معنوی ماست. اگه اینارو نداشته باشیم، با اولین گلوله دشمن زمین گیر می شیم، چیزی که به ما حرکت می ده، همینه ✌️ 🔸رفتار و سکناتش با قبل فرق کرده بود و حال خاصی داشت می گفت : دیگه تحمل این دنیا رو ندارم.احساس می کنم اینجا جای موندن نیست؛ باید رفت😞✋ ✍ از کتاب: به نام مادرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh