🔹️ شهید بیضایی قد بلندی داشت. پیکرش زخم های زیادی داشت و توی تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع آماده شده بود جا نگرفت. ◇ رفتند تابوت دیگری بیاورند. رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش. ◇ یکی از بچه ها خواست که روضه بخواند. گفت: " محمودرضا دهه محرّم گاهی که کارش زیاد بود، همه ده شب را نمی توانست هیئت بیاید، اما شب روضه حضرت علی اکبر(علیه السلام ) حتما می آمد و دمِ علی علی می گرفت." ◇ این را که گفت دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر گریه و یکی دیگر از رفقا شروع کرد به خواندن : خیمه محشر شده، عمه مضطر شده در تب و تابم… ای زینب بیا و ببین؛ که حسین بی علی اکبر شده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh