3⃣6⃣3⃣ 🌷 🔰در مصطفی شدنِ مصطفی، مال خیلی مؤثر بود. یک روز با بابای مصطفی داشتیم با هم می رفتیم. بعد از 🌷 بود. 🔰 حاج آقا رحیم به شوخی به من گفت☺️: مصطفی را تو شهید کردی😟. گفتم: چرا؟ گفت: دوره بلوغ مصطفی تحت تاثیر شکل گرفت. گفتم: حاج آقا آن که شما در کیسه داشتید مصطفی را شهید🕊 کرد. 🔰خیلی حاج رحیم ناراحت شد😔، ناراحت که نه امّا رفت توی فکر💭، سکوتی کرد و بعد به حرف آمد. از یک زاویه پنهان زندگی مصطفی به من داد. 🔰گفت: فلانی حالا که این موضوع را گفتی چیزی به تو بگویم که شاید نداند. بعد گفت: توی مینی بوس🚌 دوتا دخل داشتم. 🔰 همدان یک شهر کوچک است، خیلی ها همدیگر را می شناسند👥. گفت: آن موقعی که من توی شهر کار می کردم یعنی مسافر جابجا می کردم، ها را توی دخل می ریختم. 🔰از آن آدمهایی که می شناختم آدم های چندان نیستند، کرایه که می گرفتم جداگانه می گذاشتم توی یک دخل😊. کرایه آدم های را توی یک دخل دیگر می ریختم 🔰 دخل اولی را همیشه می دادم، دخل دوم را برای رزق خانه🏡 خرج می کردم. ❤️ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh