سرزده آمد به جلسه‌ی قرآن روستا مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن از حفظ... با تعجب پرسیدم: شما با این همه مشغله چه طور فرصت حفظ قرآن داشتید؟ گفت: در ماموریت‌ها فاصله‌یِ بین شهرها را عقب ماشین می‌نشینم و قرآن می‌خوانم 💔