🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 شب عاشورا بود. از مراسم که برگشتیم به سید گفتم با رفقا امشب به منزل ما بیایند🙂 آن شب کسی منزل ما نبود. خیلی خسته شده بودیم. به محض آنکه به خانه رسیدیم، خیلی سریع خوابمان برد. ساعت سه یا چهار صبح احساس کردم صدایی از راهرو ميآید.😳 ترسیدم.😰 آرام رفتم تا ببینم صدای چیست؟ با تعجب دیدم سید مشغول خواندن نماز شب است. به حال او خیلی غبطه خوردم.😔 او آن روز از همه ما خستهتر بود. کار و مداحی در چند هیئت و ... رمق برایش باقی نگذاشته بود😔 اما ... خلوت با خدا صفایی داشت که حاضر نبود به این راحتیها آن را از دست دهد؛ آن هم در شب عاشورا.😍😍 کانال علمدار عشق @Shahid_Alamdad 🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺