🌹یکروز برادرم اومدخونه ما...گفت آبجی ..انگارتوراهی دارید! بامقداری شرم وحیا...گفت بله دادش.. گفت: بسلامتی ان‌ شاالله گفت :آبجی بذاریک فال حافظ برای این نوزادبگیرم...نیت کرد همین که کتاب حافظ رابازکرد لبخندی زد باخوشحالی گفت: چه نوزادی وخواند..غزل حافظ را شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان 🌹🌹🌹🌹🌹  🇮🇷ڪانال شھید حمـید قاسمپور👇🏻 @Shahid_Qasempor