خاطره شهادت این شهدای گرانقدر :
(سید بیژن)
با شهید کیومرث جعفری رفته بودیم قرارگاه نوح در شلمچه موقع برگشت داشتیم دوتایی روی جاده (خاکی)میرفتیم که بعد سه راهی میشد و باید به راست ادامه میدادیم شهید کیومرث گفت مگر ما ماشینیم که دقیق روی جاده حرکت کنیم بیا میانبر برویم گفتم راست میگویی بیست قدمی رفتیم خمپاره امد سریع دراز شدیم ولی من چند متری پرت شدم دورتر (براثر موج انفجار)سریع امدم به کیومرث گفتم ببلند شو چیزی نبود بریم دیدم خبری نیست گفتم پاشو فیلم در نیاور دیدم جواب نمیده چون ظاهرا هیچی نشده بود فقط دود باروت سیاهمان کرده بود چهره اش را برگرداندم دیدم شهید شده خشکم زد نه از شهادت ایشان بلکه مانده بودم چطور خبر شهادتش را به شهید جواد قنبری (چندماه بعد در عملیات نصر ۷ بشهادت رسید) بدهم در این لحظه دوستان از دور دیده بودند خمپاره به بین من و شهید کیومرث خورده و حتما شهید یا مجروح داشته لذا با سرعت امدند و کیومرث شد پیکر شهید و همدیگر را صدا میزدند پیکر شهید را بگذارید داخل تویوتا و من هاج وواج.
در مراسمات شهادت کیومرث برادر کوچکترش شهید تیمور (چند ماه بعد در خط پدافندی حلبچه بشهادت رسید ) به مزاح و برای شوخی هی به من میگفت میام جبهه و در انتقام کیومرث کاری میکنم شهید بشوی و...(البته همزمان دو برادر دیگرشان در جبهه های دفاع مقدس حضور داشتند ) بالاخره به جبهه امد و در منطقه عملیاتی حلبچه حضور داشت در انجا من عضو اطلاعات و عملیات بودم یکشب که به همراه شهید جلال نصرتی خواستیم از خاکریز های خودی عبور و به خطوط عراق جهت شناسایی برویم برحسب اتفاق باید از کنار سنگر این شهید والامقام رد میشدیم تا مرا دید گفت سید امشب کار تو تمام است رفتی و دیگه برنمیگردی و ان شاء الله شهید میشوی گفتم به همین خیال باش رفتم بعد بین خط خودی و عراق گیر افتادیم و دو جبهه با هم شدید درگیر ما هم وسط افتاده بودیم طوری که دراز کشیده و گلوله های رسام از فاصله نیم متری ما تبادل میشدند شهید جلال نصرتی گفت تیمور راست گفت ولی منم حتما شهید میشم چون راه فرار هم نداریم بالاخره تمام شد و ما به شناسایی ادامه دادیم و نزدیک صبح برگشتیم دیدم سنگر شهید تیمور تخریب شده دیگه فهمیدم ایشان هم بشهادت رسیده سوال پرسیدم گفتند خمپاره خورده داخل سنگرش و بشهادت رسیده بسیار شرمنده شدم که از راه رسیده خدا میپذیردش ما که سالها میدویم همچنان در صف انتظار هرچند نمیدانستیم این انتظار شاید تا پایان عمر باشد .
از برادران محترم این شهدا (حاج جهانبخش و حاج بهمن جعفری ) که خود جانبازان دفاع مقدس هستند عذرخواهی میکنم و همیشه خود را مقصر دانستم و روی دیدار انها را نداشتم.
🌹🌹🌹🌹🌹
#کانال_شهیدان_حیدری_فر
https://t.me/shahidanhaidaryfar