💔 آخرین نماز در عملیات والفجر دو در منطقه ای گیر افتاده بودیم که در تیررس دشمن بودیم. جیره آب‌مان هم تمام شده بود. حاج آقا ترکان زخمی شده بود و آب می‌خواست. قطرات چند قمقمه خالی را با هم جمع کردم. ترکان خوشحال شد که آب آورده‌ام؛ اما جمعش به پنج قطره نرسید. گفتم که حاجی کربلا را که یادت نرفته، اینجا هم کربلاست. دیگر چیزی نگفت. لحظاتی بعد ترکان سرش را بالا گرفت. دنبال کسی می گشت. می گفت: «همین الان آقا اینجا بود.» در همان حال گفت: «می‌خواهم نماز بخوانم و شروع کرد به نماز خواندن.» دو رکعت نماز خوابیده. بعد از گفتن شهادتین، از جام شهادت سیراب شد. راوی: 📚کتاب یا زهرا سربازان مخلص 💞 @shahiidsho💞