💔 خدای بچه‌ها... حرفمان رسیده بود به سوریه... می‌خواست برود سوریه و آنجا مثل مابقی نیروها فعالیت کند! گذاشتم پایِ حساب علاقه و شوقش به کمک و امدادرسانی به خصوص که پرستار هم بود با اینکه می‌دانست هیچ زنی را نمی‌برند سوریه‌ دل و فکرش به رفتن بود. به شوخی گفتم مگه الکیه میری شهید میشی ها... سرش را بالا گرفت و خیلی محکم جواب داد از شهادت ابایی ندارم شهید بدون حساب و کتاب می‌ره بهشت. حرفی برای گفتن نداشتم و جا خوردم از جدیتش در این موضوع، دوباره حرف را به شوخی گرداندم که جدیت این بحث کسی را نگیرد اصلا خودت به کنار بچه‌ها چی اونا چه گناهی کردن... زهرا همان جدیت را حفظ کرده بود و با آرامش حرفش را زده بود بچه‌ها هم خدایی دارند... حالا دلخوشی‌مان همان خداست؛ همان که همیشه در میانه کلامش بچه‌ها را به او می‌سپُرد. راوی: برادر انتشار به مناسبت و روز پرستار ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ 💞 @shahiidsho💞