320.6K
من پسرم جوان که بود همش میگفت یه پیرزن که میلنگه میاد بخوابم که می‌گفته توباید بامن باشی .ارتباط بگیری .حتی میگفت بعضی وقتهاشب که بیدارم تواتاق توتاریکی اون پیرزن باچند نفر دیگه رو هم میبینم.من به حرفش اهمیت نمی دادم پسرم خیلی تمایل به ازدواج داشت منم سرکار که رفت براش زن گرفتم ۲۳سالگی الانم ۵ماهه ازدواج کرده خانمش بارداره دیشب پسرم میگفت همون پیرزن با چند نفر دیگه بازدارن میان به خوابم وتوخونمون سایه شون رو میبینم میگن نمی تونی توبودن ما باشی .ما دست از سر تو بر نمی داریم.میگفت چند وقته خیلی وسیله تومنزلمون میشکنه در کابینت رو باز میکنم همه ظرفها میریزه بیرون میشکنه .نمی دونم چکار کنم تورو خدا یه راه حل برامون پیدا کنید چکار کنیم .دست شما درد نکنه