فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعت حدودا ۴ صبح است (اینکه میگویم حدودا چون با این چشمان خواب آلود دقیقش را نمی‌شود تشخیص داد 😅) که می‌رسیم اهواز و اردوگاه شهید عاصی زاده، جایی که محل آموزش نیروهای تیپ الغدیر یزد در دفاع مقدس بوده و حالا شده اردوگاه زائران و راهیان نور... وسایل را برمی‌داریم و راه می‌افتیم باد سرد میکوبد توی پیشانیمان ! تندتر می‌رویم سمت خوابگاه اولین اتاقی که کفشهای مردانه دم درش ریخته را باز میکنم و می‌روم تو، یکی از بچه های اتحادیه که خودم نمی‌شناسمش ولی او خوب مرا می‌شناسد سلامی میکند و می‌آید به سمتم... حاج اقا ایزدی خوش اومدید، ممد کجاست؟ با دانشگاه فرهنگیان نیومد؟ هنوز نمیشناسمش ولی با این حرفش حدس میزنم از بچه های اتحادیه انجمن اسلامی دانش آموزان یزد باشد که ممد را می‌شناسد 😅 جوری که ضایع نباشد هنوز نشناخته‌ام می‌گویم نه بابا اون که کلا با اتحادیه میره اردو😊✋ لبخندی می‌زنم و همان کنار بخاری پتویی می‌اندازم و به خواب عمیق فرو می‌روم😂 با صدای اذان گوشی یکی از بچه‌ها ساعت ۵:۳۰ بیدار می‌شوم ادامه دارد... 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh