💠 مباحثی درباره زبان حال (بخش سوم)
🔹چند نکته مهم درباره زبان حال سرایی
1️⃣ زبان حال به زبان قال، عمق و وسعت میبخشد؛ زوایای پنهان آن را که در مقاتل به آن اشاره نشده روشن میسازد. بنابراین با تکیه بر نکات مختصر تاریخی، میتوان هزاران نکته ناگفته از هرنکته تاریخی استخراج کرد و عمق عاطفی و فکری مخاطب را افزایش داد. پس زبان حال، ابزاری تاثیرگذار در واکاوی و بیان ابعاد جریانات تاریخی است.(ص۱۱۵)
2️⃣ برای تحریک عواطف، شاعر از عنصر عاطفه شعری بهره میگیرد و از سوی دیگر، بهرهگیری از مقاتل در شعر جز با زبان احساس معقول نیست. به عبارت دیگر عناصر تاریخی را با تشبیه و تجسّم، بیان مجازی و نیز با شگرد زبان حال باید بازآفرینی کرد، در غیر این صورت، اثرگذار و برانگیزاننده نخواهد بود.
با تکیه بر این نکته میتوان گفت، بهکارگیری زبان حال، سهم عظیمی در اثرگذاری اتفاقات تاریخی در ذهن مخاطب دارد.
3️⃣ اولین نمونه زبان حال در ادب پارسی در دیوان قوامی رازی، شاعر قرن ششم دیده میشود، در قصیدهای با مطلع:
روز دهم ز ماه محرم به کربلا
ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی
در این شعر، زبان حال حضرت زهرا(علیهاالسلام) آمده است: (ص۱۸۱)
زهرا و مصطفی و علی، سوخته ز درد
ماتمسرای ساخته بر سدره منتهی
در پیش مصطفی شده زهرای تنگدل
گویان که: چیست درد حسین مرا دوا؟
فرزند من- که هست تو را آشنای جان-
در خون همی کند به مصاف اندر، آشنا
از تشنگی، روانش بیصبر و بیشکیب
گرمای کربلا شده بیحدّ و منتها...
4️⃣ مطالب موجود در مقاتل، اکثراً با زبان خشک علمی، به شکل کلّی و البته معقول و ذهنی است. این ویژگیها در حکم ضعف برای مقاتل نیست اما مخاطب عام از آن بهره کافی نمیبرد و صرفاً خواص- که اهل دانش و معرفتند- از این چشمه سیراب میشوند. از این جهت، کاربرد زبان حال فراتر از سطح بیان مقاتل ضرورت مییابد. (ص۱۲۰)
شاخصه روش زبان حالسرایی، جزئینگری است و همین امر، مخاطب ناآشنا با تاریخ را اقناع میکند. البته لازم است همواره در مسیر زبان حالگویی بر این نکته تاکید شود که گوینده (شاعر یا مداح)، دارد زبان حالی میگوید که ریشه در حقیقت دارد اما واقعیت ندارد.
5️⃣ زبان حال، معرفی شخص است با سخنانی که به او نسبت داده میشود؛ پس بُعد مدح و ستایش، تکریم عظمت و تجلی حماسه او نیز در کنار مرثیه مطرح میشود.
برای همراه شدن مخاطب با شخص ممدوح، لازم است عواطف مخاطب تحریک شود و این هدف، جز با بیان حسّی تحقق نمییابد. به فرض در معرفی «حبیببنمظاهر» یا «زهیر» لازم است شاعر، سخنانی حسی و شورانگیز به او نسبت دهد تا مخاطب را از احوال درونی و احساسات عاشقانه او نسبت به امام، آگاه سازد.
کربلا عشق است شوق کوی جانان میشوم
جسم را وا مینهم، پا تا به سرجان میشوم
تا بپیوندم به اقیانوس عشقت یاحسین
در کویر بیکسی رودی خروشان میشوم
گرچه پیرم موجهای خفته دارم در دلم
بر سرابآلودگان دشت، طوفان میشوم
پیرم اما مرگ در آغاز راهم مانده است
زیر شمشیر شهادت رفته، رقصان میشوم
آیهای از خشم صفین را تلاوت میکنم
خصم را در زندگی سرخط پایان میشوم
حالیا در محضر قرآن ناطق بر عدو
با زبان تیغ خود تفسیر قرآن میشوم
جلوۀ نور خدا را در نگاهت دیدهام
تا همیشه بر تو چون آیینه حیران میشوم
کربلایت وادی غمهای ناپیدای توست
جلوهای از آن غم پیدای پنهان میشوم
من حبیبم حاجی از کاروان جاماندهات
میرسم از راه و بر لطف تو مهمان میشوم
سعی من از کوفه بود و کربلایم شد صفا
پای تو ای کعبۀ مقصود، قربان میشوم
تشنۀ لبیک ماندی در منای قرب دوست
جوشش لبیک بر آن کام عطشان میشوم
سیدمهدی حسینی
وقتی مخاطب این سخنان را از زبان راوی اول شخص میشنود، احساس میکند مستقیماً از او دارد میشنود. از این رو، زبان حال در شعر برای او جنبۀ شهودی مییابد و تاثیر آن بیشتر میشود:
من مهدیام در دست تیغ انتقامم
مادر! به قبر مخفیات بادا سلامم
مادر دلم خون است از بندم رها کن
دستی برآور بر ظهور من دعا کن
مادر شنیدم بارها از پا فتادی
دیدی علی تنها بوَد باز ایستادی
ای کاش بودم تا علی را یار بودم
من جای تو بین در و دیوار بودم...
غلامرضا سازگار
(نخل میثم، ج۲، ص۵۷۵)
...