موشک کاغذی
موشک کاغذی بلند شد و
پدرم را به اشتباه انداخت
پدرم داد زد: هواپيما
بمب روی قرارگاه انداخت
پدر از روی صندلی افتاد
پا شد و گفت يا علی، افتاد
سقف با بمب اوّلی افتاد
او به بالا سرش نگاه انداخت
تانک از روی صندلی رد شد
شيشۀ عينکم ترک برداشت
يک نفر اسلحه به دستم داد
طرفم چفيه و کلاه انداخت
خاکريز از اتاق خواب گذشت
من و او سينهخيز میرفتيم
او بهجز عکس خانوادگیاش
هرچه برداشت بين راه انداخت
::
به خودم تا که آمدم ديدم
پدرم روی دستهايم بود
يک نفر دوربين به دست آمد
آخرين عکس را سياه انداخت
موشک آرام روی تخت افتاد
زنی از بين چند دست لباس
يونيفرم پلنگی او را
توی ايوان جلوی ماه انداخت
✍🏻
#محمدحسین_ملکیان
🏷
#جانبازان_اعصاب_و_روان |
#شهدای_جانباز
🇮🇷
@Shere_Enghelab