مرثیۀ آفتاب
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
پرواز کردهای به افقهای سبز نور
حال آنکه ما به دیدۀ بازت نیازمند
قرآن غریب مانده و سجاده بی سجود
ای نیمهشب به صوت نمازت نیازمند
برخیز ای که هست زمین و زمان هنوز
بر دستهای حادثهسازت نیازمند...
قرآن بخوان بلند که هستیم تا سحر
بر آن صدای روحنوازت نیازمند
دستی که بود پر ز گل ابتهاج، رفت
چشمی که داشتیم بدان احتیاج، رفت
::
ای خاک در عزای جبین تو خاکسار
خورشید در عزای دو چشم تو سوگوار
ما را ز دردهای چهلسالۀ دلت
تنها پیامهای تو ماندهست یادگار
زآن رو که روی خاک نهادی عِذار خویش
بر خاک مینهم ز غمت تا ابد عِذار
ای باغ انقلاب ز داغت سیاهپوش
وی ماه از فراق جبین تو داغدار
رفتی از آستانۀ این خاک سربلند
ماندیم ما ز ماندن، اینگونه شرمسار
در این غم بزرگ که دل را گداختهست
باید درید پیرهن از غم یتیموار
ای روح پرفتوح خداوند، شاد باش!
ماییم همچنان به مسیر تو رهسپار...
ما را در این مسیر ز گرداب باک نیست
وقتی پس از رسول علم بر کف علیست...
✍🏻
#سیدعبدالله_حسینی
🏷
#امام_خمینی قدسسره
🇮🇷
@Shere_Enghelab