نامم، هویتم، نفسم، بودنم تویی اصلا تمام یاخته‌های تنم تویی من هیچ‌وقت جز تو نبودم و نیستم این واقعیتی که به ظاهر منم، تویی کرم فشرده در تب پروانگی منم این پیله‌ای که دور تنم می‌تنم تویی از حالت پیاده‌رو احساس می‌کنم تنها دلیل آمدن و رفتنم تویی روشن مباد چشم کسی که ندیده است در پشت پاره پاره‌ی پیراهنم تویی وقتی که مرگ بی‌خبر از راه می‌رسد آن پلک آخری که به هم می‌زنم تویی