🌸🌾🌸🌾 غرق شده ام من در خود ... همچون صیدی در تور ... تورها بافته شده بودن همچون ... تار عنکبوت ... عنکبوت خبر نداشت از این بافتنی خود ... که چه راحت خواهد شد بلای جانش ... میبافیم چه راحت توری برای خود ... غرق میشویم در آخر با این تور... دست و پایم ای خدا بسته میشود بودی مهربان ولی من ... این من بودم نامهربان ... خواستم بندگی کنم ولی اما ... افسوس و هزاران افسوس ... بلدی میخواهد و من نابلدم ... میخواهم بگیرم سر این تور ... بغض سد گلویم را گرفته ای یارب ... چه راحت غفلت... وچه سخت گم میشوم در این راه ... جرعه ی آب میخواهم ای خدا ... دریا هست ولی شده چون گل ... همچون مرداب ... خود کرده را تدبیر نیست و نخواهد بود ... جرعه ی آبم بده یارب ... ترکید بغض چندین سال ام ... قطره قطره راهی گلویم ... چند صباحی بیش شده بود بغض ... والان شده قطره ی زلال ... ومن حیران میشوم با هرجرعه ی از این آب ... دستهایم سمت تو، شده مرداب همچون تنگ بلورین بزرگ ... جا گرفتم من در این تنگ ... تورها باز ... صید آزاد با یاد خدا ... تنگ بلورین بماند کنار ... شده دنیا برایم همچون گلستانی زیبا ... ومن راهی این گلستان ... می چینم زیبایی ها را ... باشد اسم خدا در قلبم ... پنجره ی دلم باز میشود سمت خوشبختی ... تورها میشود شکل یک گل توری ... میگیرم در دستم ... هدیه ش میکنم من به خدا ... ذکر صلوات جاری لبهایم ... من راهی این سفر ... سفرم کوتاه است ای خدااا ... چه زود میرسد آغاز به پایان ... کمکم کن ای معبودم ... بشوم بنده ی خاص .. میشود یارب ؟؟؟ من باشم وتو باشی و مسیر ... دور نباشم من از تو ای خدا ... میشود ای خدا ؟؟؟ میشود آری میشود ... شرطش این است که فقط باشم بنده ی تو ... نه بنده ی غیر تو ای خدا🌸🌿🌸🌿 لیلا اسربار