🌿🍂🍂🍂🌿 مدهوش میشوم ای خداااا... پا که میگذارم براین قطعه بهشت ... دستهایم و پاهایم شکل عوض میکند... میشود خود بال ... بال پرواز ... چشم هایم را میبندم در خیال خود میروم ... میروم تا عرش خداوندی ... غبطه میخورم بر احوال خود ... چه زیبا دعوت نامه ی من گرفتم از خدا... چراغ های سبز همچون برگ سبز بهاری می ماند ... میخورد بر دیدگانم ... دیده م عوض میشود ... همچون یاقوت سبز ... نگاهی میکنم من براین قطعه ی زمین ... گفتم زمین ؟؟؟ آری بهشت خدا در زمین خدا جا گرفته ... دانه های اشک خوشحالی جمع میشود در چشم های من مجنون صفت ... درد ودلی میکنم من با خدااا... درد فراق دردی است ای خدا که درمانش فقط صاحب درد است ... سالهاست که منتظرم ،منتظر معشوق م ... دلبری دارم که رد قدم هایش را به گنج قارون نفروشم ... سالهاست ای یارب ... زمزمه م این است که کاش میتوانستم رد قدم هایش را ببینم ... چون بویی پیراهن یوسف ... که نوری داد برچشمان یعقوب پیامبر ص... میخواهم بگیرم رد قدم هایش را ... بروم من پا به پا تا خانه ی دلبرم ... دلبرم ؟دل دادم من ای خدا ؟؟؟ کاش اهل عمل بودم تا اهل حرف ... دلبرم هست اما من بیچاره ... تاسف میخورم برای خودم ... هر گناهی که میکنم رد قدم هایش از دیده م محو میشود... من گم شده م در گرداب گناه ... تاوانش هست درد فراق ... خودم کردم که لعنت برخودم باد ... میخوام شعری بگویم در وصف تو ای صاحب این دل ... من دل داده م به فرزند زهرا س ... آقایی کردی و خریدارش شدی ... اما افسوس ، پرده میگشد بین من وتو ... کم عقلی و بی خردی م ... من گناه کنم ،و فاصله بیفتاد بین من وتو ... پس نیستم من یک عاشق ... پس نیستم من یک دلسوخته ... عاشق و دلسوخته تویی ای فرزند زهرا س ... لذت گناه با من هست و محنتش با تو ... بال پرواز م شکست ... یاقوت سبز افتاد بر دستان من روسیاه ... کاش میشد چون حر میشدم ... پا می نهاده ام من بر نفس م ... خط میگشیدم من بر گناهانم ... پرده میرفت کنار ... محو نگاهت می شدم... چشم هایم خود یاقوت میشدن ... میگشیدی بر سرم دست مهربانت را ... می شنیدم من از تو ای فرزند زهرا س... چشم هایت خود یاقوت بود ای بنده ی خدا... غبار گناه مانع دیدت میشد ... بخود آمدم من ،باز جمکران ... باز چراغ سبز ... باز دلتنگی ... ومن در وسط جاده ی زندگی ... دستهایم را میفشارم از درد هجران ... مولا باشد و من نبینم .... آقا باشد ومن گناه کنم ؟ شرم نکنم ،حیا نکنم .... در کجای این عالم به این صفت میگویند عاشقی ... بار الها ترسانم کن که گویا میبینمت... بار خدایا کمکم کن .غبار گناه از دیده ی من لیلا بزداید ... من ،منم بنده ی تو ... من به تو محتاج م ... درست مثل کوری به عصایش 🌿 لیلا اسربار🌾🌾🌾🌿