🔲▪️🔲▪️🔲 #٣٠٣ـ گرچه امشب پیکرم می سوزد از زهر جفا خوب شد،راحت شدم از غصّه های کربلا روضه خوانِ کربلا و مادرم زهرا شدم سوختم از ماجرای پهلوی خیرالنسا گرچه این زهر هشام بی حیا جانم گرفت شیشه ی عمرم شکسته شد میان خیمه ها من تمام ماجرای کربلا را دیده ام عمر من سر شد میان گریه و بزم عزا با دو چشم خویش دیدم حلق اصغر پاره شد آنچنان تیر سه پر را زد که شد رأسش شد جدا با دو چشم خویش دیدم ارباً اربا شد علی داغ اکبر آتشی زد بر دل خون خدا با دو چشم خویش دیدم مشک سقا پاره شد فرق او از ضرب کینه شد شبیه مرتضی با دو چشم خویش دیدم جدّ مظلومم حسین در میان قتلگاه خویش می زد دست وپا با دو چشم خویش دیدم خیمه ها آتش گرفت الامانِ کودکان،می آمد از ارض و سما با دو چشم خویش دیدم عمّه را سیلی زدند معجر از سر می کشیدنددشمنانِ بی حیا