🍂 🔻 8⃣1⃣ سردار علی ناصری قبل از حرکت، اتفاق جالبی افتاد. همراه آقا محسن، دو محافظ بود و ظرفیت قایق ها محدود تا آنان را سوار کنیم. یکی از آن دو اصرار زیادی کرد که همراه آقا محسن باشد. گفت: - من باید همراه شما باشم. - قایق جا ندارد. نمی شود. - به من مربوط نیست. باید بیایم. به او گفتم: به جان پدرم، من همراه آقا محسن هستم و لحظه ای او را رها نمی کنم. آن محافظ هم گفت: - به هیچ وجه. من اصلا نمی توانم تنها بگذارمش. یکی از شما پیاده شود، من جای او سوار شوم. محافظ، بختیاری و اهل مسجدسلیمان و همشهری آقا محسن بود. حتی محسن دخالت کرد؛ اما او گفت: - آقا محسن، من کاری به شما ندارم! من باید با شما بیایم. به من دستور داده شده. آقا محسن ناچار گفت: این اگر نیاید، نمی گذارد ما هم برویم! برایمان دردسر ایجاد می کنه! بگذارید بیاید. ناچار او را هم با خود سوار کردیم و به راه افتادیم. داخل قایق، آن محافظ درست پشت سر آقا محسن نشست. من از آن سماجت خیلی خوشم آمد. ساعت حوالی سه بعد از ظهر بود. آبراه زبره را طی کردیم و دنبال آبراه نیر رفتیم. آقا محسن از من پرسید: - بنده خدا بومی ها همه این مسیر را پارو می زنند؟ - بله. .بله. - خیلی زحمت می کشند. قدرشان را بدانید. همین طور که داشتیم می رفتیم، آقا محسن به "مردی" اشاره کرد و گفت - این چیه که قایق را با آن حرکت می دهند؟ - در جاهایی که عمق آب کم است، از چوب هایی به طول شش هفت متر که انعطاف دارد، استفاده می کنند. به آن "مردی" می گویند. سید مطر داشت مردی می زد. آقا محسن گفت: ... . میشه من کمکش بکنم؟ سید گفت: نه، نمی خواد. وارد نیستی، ممکنه تو آب بیفتی! آقا محسن اصرار کرد. سید او را نمی شناخت. با تحکم گفت: - بشین ... بشین ... بشین... آقا محسن خیلی اصرار کرد. بلند شد، مردی را از سید گرفت و داخل آب کرد. مردی طوری است که وقتی آن را کف هور فشار دادی و قایق جلو رفت، باید فورا آن را از کف هور جدا کنی؛ وگرنه با آن از قایق به بیرون پرت می شوی. آقا محسن تا مردی زد، کم مانده بود با کله داخل آب فرو برود. سید بلافاصله بازوی محسن را گرفت و او را وسط قایق هل داد و به عربی گفت: - برو بنشین ... آبروی همه را بردی! بشین سر جات! اگر بشینی خیلی سنگین تری! اقا محسن هم لبخندی زد و نشست. من کمی که جلو رفتیم، آبراه نیر را گم کردیم و نتوانستیم آن را بیابیم. 🔅 پیگیر باشید در پیام رسان ایتا 👇 چه زیباست خاطرات مردانی که پروای نام ندارند ودر کف گمنامی خویش ماوا گرفتن وسلام درود بر سربازان گمنام امام زمان(عج) رمان وحکایات وخاطرات شهدا https://eitaa.com/joinchat/475201730C58eeef74ec @ShohadayEAmniat https://eitaa.com/ShohadayEAmniat