🌹 🚑 توی جبهه مجروح شده بودم. در بیمارستان نکوئی قم بستری شدم. ❤️ مادرم خیلی بی قراری می‌کرد و ناراحت بود. 🌷 عباس وقتی متوجه شد، فوری آمد خانه‌ی ما. به مادرم دلداری داد و گفت: 《نباید ناراحت باشین. الان پسرتون داره برای اسلام کار میکنه و در حد خودش در جبهه انجام وظیفه میکنه. ان‌شاءالله اجرش با خود امام حسین (عليه السلام).》 🏨 آدرس بیمارستان را گرفته بود و آمد عیادت من. وقتی وارد اتاق شد، دیدم با لباس شخصی آمده. آن قدر برخوردش با دیگران معمولی و مهربانانه بود که هیچ کس فکر نمی‌کرد خلبان باشد. ♦️ با تک تک مجروحین صحبت کرد و درد دلشان را شنید. ✅ در همین موقع یکی از کارکنان بیمارستان وارد اتاق شد. انگار عباس را می‌شناخت. به او گفت: «ببخشید آقای اکبری! شما اهل کجا هستید؟» 🙂 عباس خندید و با لهجه‌ی غلیظ قمی جواب داد: ««ما؟ ما از همین بر و بچه‌های پا برهنه‌ی میدون کهنه‌ی قم هستیمون!» 📖 منبع: کتاب «باز گشت یک شهاب» 🌼نثار روح مطهر امیر سرلشکرخلبان شهید عباس اکبری صلوات🌼 🌹اینجا خانه شهدا است🌹👇 🆔 @shohadayeqom_ir 🌏 http://shohadayeqom.ir