وداع جانسوز در تاریخ كشف الغمّه روایت می کند: چون وفات علیهاالسلام نزدیك شد، اسماء بنت عمیس را گفت: آبی بیاور كه من وضو بگیرم، پس وضو گرفت و بوی خوش طلبیده و خود را خوشبو و جامه‌های نو پوشید و فرمود:  🍂ای اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم از بهشت، چهل درهم كافور آورد، حضرت آن را سه قسمت كرد و یك بخش را از برای خود گذاشت و یكی را برای من و یكی را برای علی، آن كافور را بیاور كه مرا به آن حنوط كنند. چون كافور را آورد، فرمود: نزدیك سر من بگذار، پس رو به قبله خوابید و جامه‌ای بر روی خود كشید و فرمود: ای اسماء مدتی صبر كن، بعد از آن مرا صدا کن، اگر جواب نگویم، را طلب كن و بدان كه من به پدر خود ملحق شدم  🍂اسماء ساعتی انتظار كشید، بعد از آن علیهاالسلام را ندا كرد، صدایی نشنید، ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین كسی كه بر روی زمین راه رفته است...... چون جواب نشنید جامه را از روی مباركش برداشت، و دید كه روح از جسم نحیف مفارقت کرده... ◼در این حال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از در آمدند و گفتند: ای اسماء! چرا مادر ما در این وقت به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته ولیكن به رحمت خداوندی واصل گردیده ، 🍁حسن علیه السلام خود را بر روی مادر افكند و مادر را می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آن كه روحم از جسم مفارقت كند، 🍁حسین علیه السلام بر پایش افتاد و می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر بزرگوار! منم فرزند تو حسین. با من سخن بگو پیش از آن كه دلم شكافته شود و از دنیا مفارقت كنم.....   https://eitaa.com/joinchat/3119448110Cf3bfc871c9