🌷داستانی از کودکی (علیه السلام) 🍃روزی مأمون از گذرگاهی عبور می کرد، کودکانی که در کوچه بازی می کردند از مشاهده موکب سلطنتی مأمون ترسیده و پا به فرار گذاشتند. فقط یک کودک در جای خود ایستاده بود. 🍃مأمون به نزد کودک رسیده و از او پرسید: چرا تو مثل دیگر بچه ها فرار نکردی؟ و از سر راه ما کنار نرفتی؟ 🍃کودک با کمال شجاعت اظهار داشت: من گناهی مرتکب نشده ام تا به خاطر ترس از کیفر آن فرار کنم و راه هم که برای خلیفه تنگ نیست تا با کنار رفتنْ آن را بگشایم. تو از هر کجای راه دوست داری، بگذر! 🍃مأمون که از منطق قوی و صراحت لهجه کودک تعجب کرده بود، گفت: تو کیستی؟ 🍃 کودک با افتخار تمام گفت: من، محمد بن علی بن موسی .. علیهم السلام هستم. مناقب، ج 4، ص 388 https://eitaa.com/joinchat/3119448110Cf3bfc871c9