هدایت شده از طوسی مات
به بهترین شکنجه فکر میکنی یا به بهترین روشِ قتل اما من هیچکدوم از این کار ها رو باهات نمیکنم چون تو درست مثل منی! تو وقتی همشون سلاخی میکردم وقتی دیگ های جوش خورده رو میدیدی که چطور از بدناشون پر شده وقتی توی حیاط قدم میزدی و قبر های پر شده از جسد و کرم هاشون رو میدیدی سکوت کردی و لبخند میزدی تو هم دیوونه ی همه ی این ها بودی درسته جلو نمیومدی درسته خون روی لباس هات نمیریخت و طعمش رو حس نمیکردی اما همین سکوتت همین نوری از ذوق وقتی توی نگاهت میچرخید میشد فهمید که تو هم مثل منی تو با نجات ندادنشون و من با شکنجشون اونها رو به قتل میرسوندم ما دیگه اون صفحه های سفیدِ نانوشته نیستیم ما درست دو شیطان در لباس مبدل شدیم اما بزار یکی از روش های شکنجم رو بهت بگم مثل وقت هایی که درب رو قفل میکردم و تو نمیتونستی نگاه کنی دردشون رو ببینی و نمیتونستی عذاب رو بچشی این بدترین شکنجه برای توعه! شیطان کوچولو!