خدایا ای تنها عزیز دل گُنده قلب کوچک مرا دریاب باز هم با دستهای خالی و دلی پر از حرف پریشان به در خانه ات آمده ام میدانم‌ که می دانی هر زمان بدون وقت قبلی سرزده سراغت را می گیرم، در دلم اشوبی برپاست چشم هایت به دیدن اندوه من عادت کرده و این همان دلبستگی است که من دوستش دارم! می خواهم با تنها دارایی ام امید در بانک مهربانیت سرمایه گذاری کنم. می شود ایا؟! دلم می خواهد سر سنگینم را روی شانه های صبورت بگذارم و شرح حال بدهم شاید هم با گریه کردن دلی سبک کنم زنگ‌ نزدم. وقت قبلی نگرفتم به رسم قدیم ترها جوری آمدم تا غافلگیرت کنم تا ردّم نکنی و به ناچار خارج از نوبت حالم را خوب کنی یادم هست هر وقت آمدم لبخند زدی و خوش امد گفتی و جایی کنار خودت برایم خالی کردی انگار همیشه منتظرم بودی و می دانستی من پناهنده دائمی سرزمین آغوشت هستم و زود به زود دل تنگت می شوم و تا نگاهم نکنی و به عشق بازی صادقانه ام جواب ندهی پای رفتن ندارم خدایا دلم می خواهد دوباره مشق بنویسم اما این بار بدون غلط و خط خوردگی با تعهد و مسئولیت تکلیفم را انجام بدهم اگر قلمم بازی در نیاورد و اندیشه ام در فراز و فرودها زمین گیرم نکند. کمکم کن تا در این عصر بی تابی فقط اویزان خودت باشم و فهم‌ غلطم از چیزی منجر به عمل اشتباهی از جانب من نشود. دلی را نشکنم و ناخواسته خاطرشان را مکدر نکنم یا مبدل السیئات بالحسنات! دستهای ناتوانم را رها نکن که من هنوز درس می گیرم برای نوشتن تکلیف هایی که قرار است فرداهایم را روشن کند! ✍️زهرا حاجی زاده 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين