سوسن از خانم فروشنده پرسید _ببخشید چادر ایرانی دارید که مثل این چادرعربی‌ها دور تا دورش نگین کاری شده باشه قبل از اینکه خانم فروشنده جواب بده رو کردم به سوسن _عزیزم قراره که ما چادر سرمون کنیم تا در نگاه نامحرم جلوه نکنیم نه اینکه با نگین کاری و بعضی ها هم دیدم روی چادرهاشون گلدوزی می‌کنند که بدتر جلوه کنیم هم بی‌حجابی در اسلام نفی شده و هم جلوه‌گری با پوشش، یه خانم باید با یه لباس ساده‌ در جامعه فعالیت داشته باشه حالا می‌خواد مانتو باشه می‌خواد چادر که البته حضرت آقا در مورد حجاب فرمودند چادر در بین پوشش‌ها بهترین حجاب برای خانم‌ها ست. ابرو داد بالا _باشه آبجی هر کدوم که بهتره همون رو برام بخر تو دلم گفتم خدا را شکر که در مورد احکام دینی لجبازی نمی‌کنه. خریدهامون رو کردیم سوسن روسری و چادرش رو سرش کرد لبخندی بهش زدم _وااای چقدر بهت میاد عزیزم مبارکت باشه خنده پهنی زد _ممنون آبجی که انقدر برام خرید کردی بوسه ای به پیشونیش زدم _خواهش می‌کنم خواهر عزیز خوشگلم از فروشگاه اومدیم بیرون سوار تاکسی شدیم رو به آقای راننده گفتم _ببخشیداگر معطل شدید _نه دخترم ما کارمون همینِ، الان کجا برم؟ _بریم مدرسه راهنمایی دخترانه عفاف چشمی گفت و حرکت کرد. سوسن رو کرد به من _میشه الان زنگ بزنی به بابا بگی ما نمیایم اصرارش رو که دیدم دلم نیومد بگم صبر کن تا برسیم خونه گوشی رو از تو کیفم درآوردم شماره بابا رو گرفتم. چند بوق خورد جواب داد _سلام سحر جان _سلام، ببخشید بابا ما امشب نمی‌تونیم بیایم خونه شما چرا بابا طفلی دخترام چقدر برنامه‌ریزی کردن... جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷