_این چه رسمیه دیگه شماها دارید ناف دختررو برای پسر بریدین مگه پسر و دختر آدم نیستن که برای آینده خودشون تصمیم بگیرن
ریحانه جواب داد
به من چه که با من اینطوری حرف میزنی مگه من رسمو گذاشتم از قدیم بوده بعدم من از شما عذرخواهی میکنم که پدر مادرم بدون اجازه من کاری انجام دادن، ببینم طاهره بابا ننه تو بخوان کاری انجام بدن نظر تو رو میخوان تازه اونا وقتی این تصمیمو گرفتن اصلاً من هنوز دنیا نیومده بودم
دلخور دستشو آورد بالا ادامه داد
_حرفها میزنیا
طاهره تبسمی زد
_باشه ناراحت نشو ریحانه جان من همین طوری گفتم میگم یعنی کلاً این رسمها اشتباهِ
_آره اشتباهه ولی من تقصیری ندارم
اومدم تو حرفشون
_خیلی خوب حالا با هم بحث نکنید به فکر این دل آشفته من باشید
طاهره خندید
_عه پس عاشق شدی
تندی جواب دادم
_ببین تا قبل از اینکه مادر ریحانه بیاد خونه ما خواستگاری، من اصلا به رضا فکر نمیکردم و حتی اینکه چه شکلی هست برام مهم نبود ولی واقعیتش از وقتی فهمدیم رضا من رو میخواد تو دلم ولوله ای شده
طاهره رو کرد به ریحانه
ببین زهره دلش پاک و بی غل و غشِ چهار روز دیگه که زن داداشت شد خواهر شوهر بازی در نیاری این حرفها رو بکوبی تو سرش ها
ریحانه عصبی صورتش رو در هم کشید و کشدار گفت
_عه، طاهره خوب دهنت رو باز میکنی و هر چی از توش در بیاد بار من میکنی من چیکار به دل زهره و رضا دارم اصلا من از خونتون میرم
خواست بلند شه بره دستم را گذاشتم روی زانوش فشار دادم
_بگیر بشین توام حرف بهت میزنن قهر میکنی
نگاهمو دادم به طاهره
_تو هم اینجوری حرف نزن دیگه خب هرکی باشه ناراحت میشه...
کپی حرام⛔️