علیه السلام تاوان بگیر از ما، ولی در این زمان نه ما را به ماهت میهمان کن، امتحان نه با هرچه می‌خواهی بزن، اما عزیزم با دوری از روضه و گریه کنان نه جان جوانت رحم کن بر این جوانان بسپار ما را دست اکبر، این و آن نه هر چهار فصل سال ما ابرِ بهاریم اندازه ما گریه کرده آسمان، نه سر قفلیِ چشم مرا دست تو دادند سرمایه‌ای جز اشک دارد این دکان، نه صدبار حاجات خودم را عرضه کردم یکبار هم نشنیدم از این آستان، نه جان من است این روضه ها؛ پای بساطت دنبال جانم آمدم، دنبال نان، نه مثل حبیب و جُون و عابس پای عشقت ‌ای کاش با جانم بمانم با زبان، نه هرکس که آمد قتلگاهت زود برگشت شمر و سنان رفتند، اما ساربان، نه جوری تو را می‌زد که آخر خواهرت گفت: با خیزران بر ما بزن بر آن دهان، نه بعد از تو زینب پیر شد از بس ربابت با گریه می‌گفت آب و نان نه، سایبان، نه شاعر/ ناشناس با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |