در حدیثی چنین آمده است که در اثناء جنگ صفین، مردم دسته دسته از اطراف می آمدند و با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کرده و به سپاه آن حضرت می پیوستند. روزی حضرت فرمودند که: امروز صد نفر می آیند و با من بیعت می کنند. نود و نه نفر آمدند و روز بلند شد و وقت آن رسید که حضرت برای استراحت بروند، اما همچنان در آفتاب گرم نشسته و انتظار می کشیدند. ابن عباس می گوید: شبهه ای برای من پدید آمد، زیرا تاکنون هر چه آن حضرت فرموده بودند، تخلف نپذیرفته بود. حضرت همچنان منتظر بودند که اویس قرنی از راه رسید. ظاهراً ابتدا حضرت را نشناخت، سؤال کرد و حضرت را به او نشان دادند. وقتی به خدمت آن حضرت رسید، فرمودند: برای چه آمده ای؟ عرض کرد برای اینکه با شما بیعت کنم. فرمود: به چه بیعت کنی؟ عرض کرد: بمهجتی با سویدای قلب خود، و با دو دست با آن حضرت، بیعت کرد. و این امر منحصر و مختص به خود او بود. زیرا باقی مردم با یک دست بیعت می کردند. و سپس آن بزرگوار با دو شمشیر، یکی در دست راست و دیگری در دست چپ، جهاد کرد تا شهید شد. دیگران سپر را به دست چپ می گرفتند تا خود را حفظ کنند، اما این بزرگوار تمام همش علی (علیه السلام) بود و از خود خبری نداشت، جانم به فدایش باد که تن را قابل ندانست، لذا عرض کرد: بمهجتی. ✍🏻اسرار نماز: به قلم مبارک عالم ربانی، صاحب کرامات مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (قدس سره الشریف) www.StreetFighter.one @Street_Fighter