نیست. در آنجا قهرمان حسین است. در آن صفحه، دیگر جنایت نیست، تراژدی نیست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلی حقیقت و انسانیت است، تجلی حقپرستی است. آن صفحه را که نگاه کنیم، میگوییم بشریت حق دارد به خودش ببالد. اما وقتی صفحه سیاهش را مطالعه میکنیم میبینیم که بشریت سرافکنده است و خودش را مصداق آن آیه میبیند که میفرماید: «قالوا اتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِک الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَ نُقَدِّسُ لَک» [1]. مسلّماً جبرئیل امین در مقابل اعلام خدا که فرمود: «انّی جاعِلٌ فِی الْأرْضِ خَلیفَةً» [2] سؤالی نمیکند، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را میدیدند و صفحه دیگر آن را نمیدیدند، از خدا این سؤال را کردند که آیا میخواهی کسانی را در زمین قرار دهی که فساد کنند و خونها بریزند؟ و خدا در جواب آنها فرمود: «انّی اعْلَمُ ما لا تَعْلَمونَ» [3] من چیزی را میدانم که شما نمیدانید.
آن صفحه صفحهای است که ملک اعتراض میکند، بشر سرافکنده است، و این صفحه صفحهای است که بشریت به آن افتخار میکند. چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم و چرا باید همیشه جنایتهای کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین بن علی از آن جنبهای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایی که به نام حسین بن علی میدهیم و مینویسیم، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه میکنیم، درحالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنایی آن میچربد و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی میچربد. پس باید اعتراف کنیم که یکی از جانیهای بر حسین بن علی ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحهاش را میخوانیم و صفحه دیگرش را نمیخوانیم. جانیهای بر امام حسین آنهایی هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و میکنند.
حسین را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند، اما حسین که فقط این تن نیست، حسین که مثل من و شما نیست؛ حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زندهتر میشود. دستگاه بنی امیه خیال کرد که حسین را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین از زنده حسین مزاحمتر است، تربت حسین کعبه صاحبدلان است. زینب هم به یزید همین را
استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص20