❣💐
با بغض و التماس گفتم : آریا چی
می خوای ازم لطفا از من فاصله بگیر از زندگیمون برو بیرون من چه بدی بهت کردم گناه من چی بود آخه!!
ببین تو خودت متوجه نیستی اما تو باتلاق فساد فرو رفتی داری منم با خودت میکشی پایین ، تروخدا بذار زندگیمو بکنم من عاشق مهرانم چرا نمی فهمی دست ازسرم بردار ،...!😰🙏
آریا گفت : تو عاشق مهران نیستی عاشق پولشی !!
_آره من نمی تونستم با تو بمونم با بدبختی و نداریت سر کنم ببین یه نگاه به خونم بنداز این جا رو با سوراخ موش خودت مقایسه کن!
_ چطور خواهرت تونست تو نمی تونی !
-چون خواهرم چهره واقعی تو را ندیده اگه ببینه اونم نمی تونه تورو تحمل کنه
آریا قهقهه ای زد ودرحالی که به سمت اتاق خواب می رفت گفت این حرفت رو ول کن بگو نمی خوای ازم پذیرای کنی
زیاد وقت نداریم ها 😆😉
هنوز مزه ای آخرین بار زیر زبونمه،
جیغ زدم : خفه شو گمشو بیرون از این جا
آریا بی توجه گفت : اتاق خواب تون کجاس؟!
و به سمت اتاق ها رفت و درها رو باز و بسته می کرد با تعجب نگاهش می کردم
دیوانه شده بود عقلش رو از دست داده بود
_آریا خواهش میکنم بیا برو بیرون الان خدمه ها میان تو رو این جا ببینن برای من بد میشه ها😰
_ پس بجنب چون من چیزی برای ازدست دادن ندارم خودت می دونی
آریا این رو گفت و وارد اتاق خواب شد منم پشت سرش رفتم و گفتم دیونه شدی
زده به سرت بیا برو بیرون نه برای خودت دردسر درست کن نه برای من!!
آریا با عصبانیت به طرفم اومد و با دو دستش محکم بازوهام رو گرفت وتکونم داد !!😠😤
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°