۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨♥️✨ کم سختی نکشیدم تا الان با چنگ دندون زندگیم رو نگه داشتم الان دستی دستی نمیدمش به کسِ دیگه! الا
✨♥️✨ لیلا که دیگه واقعا عصبی شده بود گفت : نه که ننه خیلی خاطر آقا رو میخواد… تو تمام عمرم یه بار ندیدم بشینن دوتایی باهم آروم درمورد یه موضوعی حرف بزنن ندیدم بدون جر و بحث و دعوا تا سر کوچه برن!! همیشه چشممون کتک زدن های آقا جون رو دید و گوشمون تیک و دعاهای ننه که برای جوون مرگ شدن آقا جون میکرد رو شنید!🤨😤 هیچوقت زندگی معمولی نداشتیم و صمیمی بودن ننه آقامون شده حسرت برامون! ننه اگه کل زندگیت مثل این چند روزه که عزمتو جزم کردی آقام سرت هوو نیاره تلاش کرده بودی واسه‌ی گرم شدن زندگیت الان حال و روزمون این نبود!! دیگه به سیم آخر زدم لیلا داشت مستقیم من رو مقصر این زندگی پر از عذاب میدونست! عصبی داد زدم : دستت درد نکنه حالا همه‌ی تقصیرها افتاد گردن من؟! اینه جواب یک عمر سختی کشیدنم؟! منکه همه‌اتون رو به دندون کشیدم تا اینجا رسوندم ،برای همه‌اتون از جون و دل مایه گذاشتم! هر روز اول از همه‌ی مردم ده بیدار شدم و آخر از همه خوابیدم که چیزی کم و کسر نداشته باشید!!🥺☹️ هنوز توی این سنمم بجای استراحت دارم کار میکنم و چندرغاز پولی درمیارم که اگه چیزی خواستید دستمون جلوی اینو اون دراز نباشه اما اینه مزدم؟!. اگه شماها عذاب کشیدید و الان به ستوه اومدید من دو برابرش رو کشیدم پس الان حال من باید چطور باشه؟! الانم این مزدِ منه؟!😤 باشه اشکال نداره ولی من سایه‌ی هوو رو دیگه نمیتونم تحمل کنم لیلا سرش رو از روی تاسف تکون داد و دستش رو به حالت کج گرفت سمتم و گفت : ببین همیشه همه چیزو چپه متوجه میشی!😒🤦🏻‍♀ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°