📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۶۱) 📚 انتشارات عهدمانا کشیش با دقّت به جرج نگاه می کرد و به سخنانش گوش می داد که با هیجان سرش را روی کتاب خم کرده بود و مطالبی می خواند که به نظر او فراتر از منشور حقوق بشر بود : « از خونریزی بپرهیز و از ریختن خون ناحق پروا کن ؛ که هیچ چیز همانند خون ناحق، کیفر الهی را نزدیک و مجازات را بزرگ نمی کند و نابودی نعمتها را سرعت نمی بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمی گرداند و در روز قیامت ، خدای سبحان قبل از رسیدگی اعمال بندگان ، خونهای ناحق ریخته را داوری خواهد کرد. پس با ریختن خون حرام ، حکومت خود را تقویت مکن ، زیرا خون ناحق پایه های حکومتت را سست می کند و بنیاد آن را بر می کند و به دیگری منتقل می سازد و تو نه در نزد من و نه در پیشگاه خداوند ، عذری در خون ناحق نخواهی داشت ؛ چرا که کیفر آن قصاص است و از آن گریزی نیست. مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی و به خوبیهای خود اطمینان کنی و ستایش دیگران را دوست داشته باشی ؛ که اینها از بهترین فرصتهای شیطان برای هجوم آوردن به توست. مبادا با خدمتهایی که انجام داده ای ، بر مردم منّت بگذاری یا آنچه را انجام داده ای بزرگ بشماری یا مردم را وعده ای داده سپس خلف وعده نمایی . منّت نهادن ، پاداش نیکوکاری را از بین می برد و کاری را بزرگ شمردن ، نور حق را خاموش می گرداند و خلاف وعده عمل کردن ، خشم خدا و مردم را برمی انگیزاند که خدای بزرگ فرمود : دشمنی بزرگ در نزد خدا آن است که بگویید و به آن عمل نکنید... بادِ غرورت ، جوشش خشمت ، تجاوز دستت و تندی زبانت را در اختیار خود گیر و با پرهیز از شتاب زدگی و فرو خوردن خشم ، خود را آرامش ده تا خشم فرو نشیند و اختیار نفس در دست تو باشد، تو بر نفس خود مسلّط نخواهی شد مگر با یاد فراوان قیامت و بازگشت به سوی خدا.» جرج سرش را از روی کتاب بلند کرد ، عینکش را برداشت و گفت : « تو چنین کلامی را دربارهٔ احترام به مردم از سوی حاکمان ، از زبان کدام پیامبر شنیده ای ؟ سخنانی که متأسفانه در بین حاکمان خریداری ندارد. » ↩️ ادامه دارد...