📜 ابراهیم شهریاری از دوستان و همراهان شهید سلیمانی تعریف می کند: حاج قاسم آن روز از هرکس که در بیمارستان بالای تخت مادرش بود خواست، برود و گفت: امشب خودم می‌خواهم بمانم. حاج قاسم شب تا صبح در بیمارستان کنار مادرش ماند ، ما نگران بودیم که اتفاقی برای او رخ بدهد و از طرفی می‌دیدم که او زیاد نگران است، رفتیم و سرک کشیدیم، دیدیم سردار سلیمانی کنار پای مادر نشسته و جوراب‌ها را از پای مادرش درآورده و پا‌های مادر را بر روی پیشانی و چشمانش می‌کشد و اشک می‌ریزد. فردای آن روز ، حاجی زمانی که می‌خواست برود راننده خود، محسن رجایی را خواست و گفت: محسن، می‌شود خواهشی از تو کنم؟ رجایی گفت: حاج آقا شما دستور بدهید. شهید سلیمانی گفت: نه، این دفعه می‌خواهم از تو خواهش کنم ادامه داد: من باید به سوریه بروم و مادرم اینجا بستری است. از شما خواهش می‌کنم، به نیابت از من، هر روز، سه مرتبه آبمیوه تازه در منزل آب بگیری و برای مادرم به بیمارستان بیاوری.سردار سلیمانی برای همین مقداری پول هم به راننده خود داد تا خرج مادر کند. حاج قاسم برای مادرش این قدر دلواپس بود که از همان جا زنگ می‌زد و اوضاع را بررسی می‌کرد تا اینکه بعد از مدتی مادرش به رحمت خدا رفت. فاطمه سلیمانی مادر شهید سلیمانی در ۱۸ شهریور ۹۲ از دنیا رفت و آرامگاه او در روستای قنات ملک شهرستان رابر استان کرمان قرار دارد. @Tanhamasirkerman