بیا بگیر، مگه دردتون اینا نیست؟ از کدومش می‌زنین؟ همه جورَشو دارم. این قدر از اینا دارم که تا آخر عمرتون دیگه مجبور نباشین کسی رو به خاطرش خفت کنین. جوان زورگیر بسته‌های مواد را از پیرزن قاپیده، نگاهی به آن انداخته و داخل جیبش می‌گذارد. – بِده من اون کیفتو؛ اون انگشتر و النگوهاتم بِده…، یاالله بِده تا نزدم دستات قطع نکردم. – دارم می‌گم به‌جاش کلی مواد بهت می‌دم، چرا حالیت نیست؟ خودم این کارَه‌م؛ به خدا این طلاها یادگاری شوهر خدابیامرزمه، برام خیلی عزیزن… – می‌گم دربیار اون النگوهاتو، یه طوری می‌زنمت که خودتم بری پیش شوهرتا… – به خدا دو برابر قیمت اینا بهتون پول می‌دم، یه شماره حساب بهم بدین، اگه همین‌جا نریختم، اون وقت هر کاری دوست دارین بکنین. – بزن، بزن دستشو قلم کن تا بفهمه باهاش شوخی نداریم. در حالی که چند نفر زن و مرد عابر اطراف صحنه در پیاده‌رو تجمع کرده‌اند، جوان زورگیر با عصبانیت قمه‌اش را به طرف پیرزن گرفته و او را با داد و فریاد تهدید می‌کند. – می‌دی یا بزنم؟ یکی از عابران تحت تأثیر قرار گرفته، از پیرزن می‌خواهد که با آنها همکاری کند. – بهشون بده مادر؛ اینا رحم و مروت ندارن.