ابر ها هم صبوری را خوب یاد گرفته‌اند. آن قدیم‌ها بهار و پائیز و زمستان، برایشان توفیری نداشت. هرگاه دلشان به‌تنگ می‌آمد هق می‌زدند دردهایشان را بر سر مردمان شهر! هرگاه کسی بی‌وقفه دردهایش را اشک می‌کرد و از چشم سرازیر، مَثَل ابر بهار را برایش می‌زدند... حالا، ابر بهار هم صبور شده‌است و آرام‌تر! دیگر گاه و بی‌گاه اشک نمی‌ریزد. یاد گرفته‌است برای هرچیز کوچکی مروارید چشم‌هایش را حرام نکند... ✍🏻آمنہ‌‌‌‌سادات‌حڪیم